"مادر"
لطفا از پهلو خوانده شود.
هدف از تماشای بازی های المپیک
دیدن بازیست
یا تماشاگران؟
تولده خواهرش بود
من که خواهر ندارم
ولی شنیده ام خواهر غمخوار برادر است
یا زینب
زانو هایم را بغل میگیرم
انگار دارم گناهانم را از چشم هایم بالا می اورم
تمام نمی شوند چرا؟
اشک هایم را میگویم
انگار قلبم مثل چشمه ای می جوشد
ماه هاست منتظر چنین لحظه ای بودم
پرچمت تکان میخورد
و من میلرزم
نگاهِ آخر است
چشم هایم از پرچمت سر میخورد
و به گنبد طلایی ات میچسبد
پلک هایم را در هم میفشارم
این اشک ها تمام شدنی نیستند
حق هم دارد دلِ وامانده ی من
حرف از جداییه نوکر از دربار ارباب است
چشمانم را میبندم
گنبدت را نمیبینم
ولی تو را حس میکنم
اینکه در تمام تاریکی ها هم کنارمی
حتی در همین تاریکی های شهر خودمان
با سلامی از صحن گوهرشادت خارج میشوم
شهرم با تو تاریک نخواهد بود
نگذار رهایت کنم
ارباب
چندیست شوری دارم در دل خود
انگار باز چشم بر گناهانم بسته ای و دعوتم کرده ای
راستش را بخواهی اقا جان
از امدنم زیادی هم خوشحال نیستم
میترسم مثل قبل رضایی شوم و رضایی نمانم
میترسم مثل قبل تمام قول هایم را در گوهرشادت خاک کنم
میترسم.
بیا و بازم حالمو تماشایی کن
ببر منو صحن خودت گریه کنم تماشام کن
#دلم_تنگیده_واست
و اشک ها
شَک هارا میشویند
چه اشک هایی کہ گره از مشکلاتِ مشکوک باز نکردند.
بعضی وقتام
باید زانو هاتو بغل کنی
دقیقا مثل صحن گوهرشاد
جایی ک هیشکی واست مهم نباشه
گریه کنی ب حال خودت