گاهی میخونید خوشحال میشیم نظر بدید
گاهی میخونید خوشحال میشیم نظر بدید
مارا گناه محتاج این و آن کرد
ورنه حسین میداد نان ما را
بغضی گلویم را عجیب می فشارد
انگار دلم تنگ شده برای خالی شدنش در حرمت
آقا
دلتنگیم،بطلب
به خودت قسم که خسته ام از این با تو نبودن
غرق در سیاهی ام انگار که لجن چند وجبی از سرم گذشته
نا امید ترینم به خودم ولی هنوز نگاهم که به عکس گنبدت گره میخورد انگار گره از غم ها و مشکلاتم باز میشود
هنوزم که روضه هایت به گوشم میخورد مثل بچه ای که سیلی به گوشش خورده باشد بغض میکنم
ولی حیف شرم میکنم از حرف زدن
ولی تو مهرباترینی و در این شکی نیست
بگیر دست این لجن زده را مهربانترین
ای مهربونترین مهربون قلب ها
مهربونیتو دریغ نکن از ما
آلوده ترین من در تمام این سالها شدم
دلم واسه خودم خیلی تنگ شده میدونی
بیشتر از خودم واسه منی که دلش برای تو تنگ شده بود تنگ شده
مرا مادرم با غمِ تو شیرم داد
باشد که بگویند در ره تو جانش داد
یا رقیه(س)
18 سال تمام شد و کرب و بلایت ندیده ام
اینگونه تولد را باید تسلیت گفت!
غروب دلگیریست
مثل غروب جمعه ای که یار نیامده و تو هنوز منتظری
دیگر خبری از صدای موزیک های گوش خراش در خیابان نیست
انگار همه عاشق بودند و منتظر رسیدن زمان عاشقی
و حال شروع محرم است
شروع عاشقی.