بغضی گلویم را عجیب می فشارد
انگار دلم تنگ شده برای خالی شدنش در حرمت
آقا
دلتنگیم،بطلب
بغضی گلویم را عجیب می فشارد
انگار دلم تنگ شده برای خالی شدنش در حرمت
آقا
دلتنگیم،بطلب
به خودت قسم که خسته ام از این با تو نبودن
غرق در سیاهی ام انگار که لجن چند وجبی از سرم گذشته
نا امید ترینم به خودم ولی هنوز نگاهم که به عکس گنبدت گره میخورد انگار گره از غم ها و مشکلاتم باز میشود
هنوزم که روضه هایت به گوشم میخورد مثل بچه ای که سیلی به گوشش خورده باشد بغض میکنم
ولی حیف شرم میکنم از حرف زدن
ولی تو مهرباترینی و در این شکی نیست
بگیر دست این لجن زده را مهربانترین
ای مهربونترین مهربون قلب ها
مهربونیتو دریغ نکن از ما