یکی بود
یکی نبود
اونی ک بود
زیر گنبد کبود بود
اونی ک نبود
بودنش آرزوی اونی ک بود بود
هرکدوم ی جایی بودن
و در آرزوی همونی که
اونجا نبود
و بودن اون یکی رو تو اونجایی ک بود
آرزو میکرد
گذشت و گذشت
ی روز یکی ک داش
قصه میگف
قبل ع شروع قصه
با خودش گف
چرا همیشه یکی هس
یکی نیس؟
چی میشه
هردوباشن
قصه رو شرو کرد
یکی بود
یکی دیگه هم کنارش
عاشق هم
کناره هم
برای هم
بودن
در صورتیکه تمایل دارید در قسمت پیوندهای وبلاگ همدیگر را لینک کنیم
یا علی