چندیست شوری دارم در دل خود
انگار باز چشم بر گناهانم بسته ای و دعوتم کرده ای
راستش را بخواهی اقا جان
از امدنم زیادی هم خوشحال نیستم
میترسم مثل قبل رضایی شوم و رضایی نمانم
میترسم مثل قبل تمام قول هایم را در گوهرشادت خاک کنم
میترسم.
چندیست شوری دارم در دل خود
انگار باز چشم بر گناهانم بسته ای و دعوتم کرده ای
راستش را بخواهی اقا جان
از امدنم زیادی هم خوشحال نیستم
میترسم مثل قبل رضایی شوم و رضایی نمانم
میترسم مثل قبل تمام قول هایم را در گوهرشادت خاک کنم
میترسم.
چقدر دلم تنگ شده
برای تو
برای از تو نوشتن
برای با تو بودن حتی اندکی
برای باریدن حتی ذره ای
چقدر تنگ شده است لامصب
باز هم هوای با تو بودن دارد
رخصت بده آقا
لیاقت میخواهد:)
Wed Apr 13 17:11:33 GMT+04:30 2016
دلمان در صحن جامع بسی رضوی شد. . .
زیارتمان قبول. . .
تا وارد گوهرشادت می شوم....
در مقابل گنبدت می ایستم...
پا هایم سست می شوند ناگاه بی اختیار می نشینم...
هوای مغزم بد ابری شده است...
چشمانم می بارند...
زبانم بند آمده ...
اما دلم . . .
دلم سوار بر موج های پرچمت به سمت خدا می رود . . .