چندیست شوری دارم در دل خود
انگار باز چشم بر گناهانم بسته ای و دعوتم کرده ای
راستش را بخواهی اقا جان
از امدنم زیادی هم خوشحال نیستم
میترسم مثل قبل رضایی شوم و رضایی نمانم
میترسم مثل قبل تمام قول هایم را در گوهرشادت خاک کنم
میترسم.
چندیست شوری دارم در دل خود
انگار باز چشم بر گناهانم بسته ای و دعوتم کرده ای
راستش را بخواهی اقا جان
از امدنم زیادی هم خوشحال نیستم
میترسم مثل قبل رضایی شوم و رضایی نمانم
میترسم مثل قبل تمام قول هایم را در گوهرشادت خاک کنم
میترسم.